و فکر می کنم امشب در انزوای غریب
به جاده خاکی و گرما و آن بنای غریب!
سپید بود و غزل بود و شعر بود و صدا
سکوت هست و سکوت و ترانه های غریب...
هنوز خاطره اش حسی آشنا دارد
و من پُرم، پُر از این حسّ آشنای غریب
هوا هوای غریبی ست، حال، حال بدی ست
چگونه شعر بگویم در این هوای غریب؟
و دوره دوره ی قحطَی شعر و شاعری است
دلم گرفته از این پنج شنبه های غریب
چقدر زیر سوال است شاعرانگی ام...
***
جنبش وبلاگی حمایت از انجمن!
و شیشه های دلم مدتی ست لک زده است
و واژه ها همه در شعر ها کپک زده است
که پای رفتنشان نیست تا غزل بشوند
کسی به پای همین واژه ها فلک زده است
غزل که خواست بیاید ترانه مانع شد
و باز توی همین فکر که کلک زده است
(صدای زنگ)......پیامک از انجمن آمد؟
نه..مثل اینکه فلانی دوباره تک زده است...
بیت های پیشنهادی پذیرفته میشود
***
پ.ن
از استاد حسینی بابت زحماتی که تو این مدت کشیدن تشکر میکنم